به مناسبت؛
میلاد امام موسی کاظم (ع)
حکام جائر می دیدند که اگر امام موسی بن جعفر (ع) آزاد باشد، زندگی را بر آنها حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینه ای فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را براندازد. از این جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام می کرد. شما در این شک نداشته باشید که اگر فرصتی برای موسی بن جعفر (ع) پیش می آمد، قیام می کرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون می ساخت.
ابوالحسن موسی بن جعفر (ع)، امام هفتم از امامان دوازده گانه (ع) شیعه و نهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) است. آن حضرت در ابواء (منزلی میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ یا ۱۲۹ هـ .ق. متولد شد. به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به «عبد صالح» و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به «کاظم» گردید. مدعیان امامت دورۀ امامت امام کاظم (ع) در هر دوره ای تعدادی از فرصت طلبها وجود دارند که با سوء استفاده از باورها و مقدسات مردم، تلاش می کنند تا آنان را فریب داده و حق را ناحق و ناحق را حق جلوه دهند، اما خداوند از دانشمندان عهد گرفته که موجبات روشنگری مردم را فراهم نمایند. با وجود خفقان شدید دورۀ پس از امام صادق (ع) برخی از فرزندان آن حضرت (ع)، با تحریک عده ای از دنیاطلبان ادعای امامت نمودند که با فریب مردم آنان را دور خود جمع نمودند. سیره سیاسی امام کاظم (ع) دورانی که امام کاظم (ع) در آن زندگی میکرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حکام عباسی بود. آنها تا چندی پس از آنکه زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند، با مردم و به خصوص با علویان برخورد نسبتاً ملایمی داشتند؛ اما به محض اینکه در حکومت استقرار یافته و پایههای سلطه خود را مستحکم کردند و از طرف دیگر با بروز قیام های پراکندهای که به طرفداری از علویان پدید آمد، آنها را سخت نگران کرد، بنا را بر ستمگری گذاشته و مخالفان خود را زیر شدیدترین فشارها قرار دادند. امام کاظم (ع) از هر فرصتی استفاده می کردند تا شیعیان را از فشارهایی که عمال حاکم بر آنها روا می داشتند نجات دهد که در این جا به یک نمونه از تلاشهای امام اشاره می شود: یکی از برخوردهای امام کاظم (ع) حرکتی بود که امام در برخورد با «علی بن یقطین» داشت و از وی خواست تا در دربار عباسی بماند و بکوشد تا شیعیان را از گرفتاری نجات دهد. علی بن یقطین در شمار اصحاب خاص امام کاظم (ع) بود که در دستگاه خلافت عباسی دارای نفوذ بود. او در دوره مهدی و هارون نفوذ فراوانی داشت و از آن به نفع شیعیان بهره برداری میکرد. زمانی که او از امام خواست اجازه دهد تا خدمت دستگاه خلافت را ترک کند امام از دادن چنین اجازهای خودداری کرده و فرمود: این کار را نکن که ما به تو در آنجا انس گرفتهایم و تو مایه عزت برادرانت (شیعه) هستی و شاید خدا به وسیله تو شکستی از دوستانش را جبران نموده و توطئههای مخالفان را درباره آنها بشکند. ای علی! کفاره گناهان شما همانا نیکی به برادرانتان است. در روایت دیگری آمده است که امام در جواب او چنین فرمود: تو را چارهای جز ادامه کارت نیست، از خدا بترس. و در نقل دیگری آمده که وقتی امام به عراق آمد، علی بن یقطین از اینکه امام را در چنین حالی میبیند اظهار تأسف کرد. امام به او فرمود: ای علی بن یقطین! خدا را دوستانی در صفوف ستمکاران هست که به وسیله آنها از دوستانش دفع شرّ میکنند و تو از آنها هستی. امام کاظم (ع) و خلفای بنی عباس شروع امامت و ولایت امام کاظم (ع) همزمان با استقرار و ثبات خلافت عباسیها بود. امام (ع) در برههای به امامت رسید که ظالمترین و جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آنها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش باعث شد تا حاکمان و زمامداران بتوانند به راحتی بر مخالفان خود تسلط پیدا کنند و اعمال، رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند. حُکام و سلاطین ظالم و ستمگر عباسی دورهٔ امام کاظم (ع) عبارتند از: ۱- منصور دوانیقی: وی دومین حاکم دولت عباسی بعد از برادرش ابوعباس سفاح است. وی به بُخل و حسادت معروف بود و به همین جهت لقب دوانیقی به وی دادند. ۲- مهدی عباسی: تمایل بیش از حد به لهو و لعب، زن و … از معروفترین خصایص این خلیفهٔ عباسی بود. شدّت علاقهٔ وی به اینگونه مسائل باعث آن شد که پسرش ابراهیم رئیس آواز خوانها و خوانندهها و دخترش علیه جزو گروه خوانندهها، نوازندهها و رقاصهای بغداد شود. ۳- هادی عباسی: وی در سن ۲۵ سالگی به حکومت رسید، در حالیکه مخالف سرسخت و دشمن اهل بیت (ع) و حاکم شرور بود. چنانکه شرارت از سر و رویش میبارید. زندگی اش سراسر غرور و تکبر و ناپختگی و بی تجربگی جوانی بود. دورۀ حکومت او از دورانهای سخت اهل بیت (ع) و شیعیان بود. ۴- هارون الرشید: وی در ثروت اندوزی، اسراف، داشتن حرم سرا، زنان آوازخوان و رقاص معروف بود. نسبت به ائمه و سادات بنی هاشم نهایت خصومت و دشمنی را روا می داشت و در از بین بردن آنها تلاش میکرد. زندانی نمودن موسی بن جعفر(ع) بارها و بارها و شهادت آن حضرت در زندان به دست سندی بن شاهک نمونهای از این دشمنیهاست. با اینکه هارون مشهور به جباریت، قساوت قلب و دشمنی، به ویژه با علویها بود، در عین حال در تاریخ شاهدیم که امام کاظم (ع) هیچ اهمیتی برای هارون قایل نبود و هیچ ترس و هراسی از وی نداشت و در مقابل هارون در نهایت عزّت و شجاعت میایستاد و در راستای مسئولیتش کوچکترین عقبنشینی و ضعفی از خود نشان نمیداد. زندانی شدن امام کاظم (ع) حضرت امام موسی کاظم (ع) ایام امامتش را در میان دو نوع زندان سپری نمود: زندان خانه اش که دور از تماس با مردم از خوف بنی عباس بود، و زندان بنی عباس که شدید الظُّلم و الظُّلمه بوده است. این محدودیت و تنگنائی تا به جائی رسیده است که چون راوی حدیث می خواست روایتی را به او نسبت و استناد دهد با نام صریح او نمی توانسته است دهد، بلکه گاهی به کنیه او مثل ابو ابراهیم، و ابو الحسن و گاهی با القاب او مثل عَبْدِ صَالِح، و یا عَالِم و أمثالها اسناد می داده است و گاهی با اشاره مثل عَنِ الرَّجُلِ «از آن مرد». به دلیل آنکه تضییق بر آن حضرت از جانب خلفای عبّاسی همچون: منصور، و مهدی، و هادی بسیار بوده بنابر این تقیّه در آن ایام بسیار شدید بود از این رو می بینیم که نام مبارک آن حضرت بسیار اندک در حدیث به میان آمده است، هنوز هارون الرّشید بر تخت سلطنت استقرار نیافته بود که آن حضرت را زندانی نمود. آن حضرت سالهای بسیاری را بدین منوال سپری کرد که گاهی او را به زندان می بردند، و گاهی از آن آزاد مینمودند. و این مدت، حدود تمام زمانی می باشد که وی با امارت هارون الرّشید در حیات بوده است. هارون آن حضرت را در بیستم ماه شوال سال ۱۷۹ از مدینه به بغداد آورد، هارون در ماه رمضان از سفر عمره خود به مدینه برگشت و آهنگ حج نمود و آن حضرت را با خود برد و از بصره برگشت و او را نزد عیسی بن جعفر زندانی کرد و سپس او را به بغداد روانه کرد و نزد سندی بن شاهک زندانی ساخت و در زندان او به شهادت رسید. (منبع: مهر)
در ادامه گزیده ای از بیانات و مکتوبات حضرت امام خمینی (س) را درباره امام هفتم شیعیان، حضرت موسی بن جعفر (ع) می خوانید:
***
اینکه می بینید «هارون» حضرت موسی بن جعفر (ع) را می گیرد و چندین سال حبس می کند، یا «مأمون» حضرت رضا (ع) را به مرو می برد و تحت الحفظ نگه می دارد و سرانجام مسموم می کند، نه از این جهت است که سید و اولاد پیغمبرند و اینها با پیغمبر (ص) مخالفند؛ هارون و مأمون هر دو شیعی بودند، بلکه از باب «الملک عقیم» است و لو اینها می دانستند که اولاد علی (ع) داعیه خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامی اصرار دارند، و خلافت و حکومت را وظیفه خود می دانند. چنانکه آن روز که به امام (ع) پیشنهاد شد حدود «فدک» را تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامی را تعیین فرمود. یعنی تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما غاصبید. حکام جائر می دیدند که اگر امام موسی بن جعفر (ع) آزاد باشد، زندگی را بر آنها حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینه ای فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را براندازد. از این جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام می کرد. شما در این شک نداشته باشید که اگر فرصتی برای موسی بن جعفر (ع) پیش می آمد، قیام می کرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون می ساخت...
(ر.ک: ولایت فقیه: حکومت اسلامی؛ ص ۱۵۰)
بر حسب روایت وقتی که امام (ع) بر «هارون» وارد شد، دستور داد حضرت را تا نزدیک مسند سواره بیاورند؛ و کمال احترام را به ایشان نمود. بعد که موقع تقسیم سهمیه بیت المال شد و نوبت به بنی هاشم رسید، مبلغ بسیار اندکی مقرر داشت! مأمون که حاضر بود، از آن تجلیل و این طرز توزیع درآمد تعجب کرد. هارون به او گفت عقل تو نمی رسد. بنی هاشم را باید همین طور نگه داشت. اینها باید فقیر باشند؛ حبس باشند؛ تبعید باشند؛ رنجور باشند؛ مسموم شوند؛ کشته شوند؛ و گر نه قیام خواهند کرد، و زندگی را بر ما تلخ خواهند ساخت. اینهایی که به اسم خلفا سلطنت می کردند. حضرت موسی بن جعفر را پانزده سال یا ده سال در حبس نگه می دارد آیا برای اینکه نماز می خواند؟
... هارون و مأمون خودشان نماز می خواندند. امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، برای اینکه نماز می خواند ... گرفتند ایشان را؟! برای اینکه یک سید، اولاد پیغمبری است یا امامی است؟! برای اینهاست؟ نه، برای این است که حضرت موسی بن جعفر مخالف با رژیم بوده است، با آن رژیم طاغوتی مخالف بوده. مخالفتش با رژیم، اسباب گرفتاری اش بوده، نه اینکه یک آدمی بوده است چون نماز می خوانده، گرفتند او را؛ چون آدم خوبی [بوده ]، چون که پسر پیغمبر بوده. آنها پیغمبر را فریاد می کردند در اذانشان و پیغمبر را ثنا می کردند، لکن وقتی مخالف رژیم می بینند این آدم هست، باید بگیرند حبسش بکنند.
(صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۱۰۰)
***
ائمه ما - علیهم السلام - که همه شان کشته شدند، برای این [بود] که همه اینها مخالف با دستگاه ظلم بودند. اگر امامهای ما تو خانه هایشان می نشستند و عرض می کنم، آن طوری که اینها می گویند ... مردم را دعوت می کردند به بنی امیه و بنی عباس؛ اینها که محترم بودند، روی سرشان می گذاشتند آنها ائمه ما را، لکن آنها می دیدند هر یک از [ائمه ] حالا که نمی تواند لشکرکشی کند، از باب اینکه مقتضیاتش فراهم نیست، دارد زیرزمینی اینها را از بین می برد اینها را می گرفتند، حبس می کردند. ده سال در حبس آنها بودند. برای نماز و روزه بود که حبس کردند حضرت موسی بن جعفر را؟ چون نماز می خواند؟ چون روزه می گرفت؟ چون مردم را دعوت می کرد به [پیروی از] هارون الرشید و ... [که ] شما بروید و با آنها بسازید؟ هر چه آنها ظلم می کنند شما حرف نزنید؟! یا قضیه این نبوده است آنها از باب اینکه می دیدند این خطرناک است برای دولت خطرناک است، برای قدرتها اینها خطرناک بوده اند برای اینها؛ از این جهت، این طور شد که آنها را حبس کردند، کشتند، [اذیت ] کردند، تبعید کردند. (همان؛ ص ۲۱)
***
چنانچه ائمه ما - علیهم السلام - سازش می کردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسیار زیاد بود، خلفا حاضر بودند که آنها را هر جور احترام می خواهند بکنند که آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسی بن جعفر همین طور من باب اتفاق نبود که چندین سال در حبس به سر برد و تبعید بعض ائمه و احضار از مدینه، بردنشان به محل خلیفه، همچو نبود که اینها یک مردم عادی باشند که همین بنشینند و درسی بخوانند و درسی بگویند و مطالعه ای بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت کنند. اگر طرز افکار آنها هم این بود، این مذهب یک مذهبی که در مقابل ظلم در طول تاریخ واقع شده است، نبود. این دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است؛ رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرتهای شیطانی و سازش. (همان؛ ج ۱۴، ص ۵۲۱)